زه چشمت دور هستم و در حسرت هستم
ای تمـام هســتی من بـــاورم کـــن
جدایی از فراغ تو ندارم چون شبنم زه روی گل
دفـتـر از مشــــق تـو نـدارم یــــادگاری
موجـــی از صدایت رو فریادم کــن
در گلستان شعر و ادب ندارم واژه ای زه وصفت
چون به دلت دلباخته ام ندارم چاره ای جز وصالت